اگر نعمه های دوک الینگتون هم چنان گرم و پر شور می پاید ، اگر آهنگ و کلام ری چارلز ، روشن و پاک ، پیام صلح می آورد ، اگر نفس افسونگر آرمسترانگ چند دهه بعد از مرگش ، از پس ابرهای حادثه ، و بلند و پست زمانۀ شیاد ، هم چنان بر قرار ست ، و در دادگاه انسانی دادخواه مظالم خونین سیاهان بوده ، حیرتی نیست.پشت سر ، نیش زهر آلود تاریخ است . نالۀ زنان و مردانی است که به بردگی رفتند ، مویۀ دختران نابالغی است که در دام مگس ها و وزوز شهوتناکشان افتادند ؛ و این جنایات ، درندگان دشت های آفریقا را رو سفید کرد ، و سفیدها خجلت نبردند. حیرتی نباشد تاریخ را ، که بشر ماندنی نیست ، اما صدایش می ماند. و نغمه خوانان و آهنگسازان به جهان آمدند تا روایت مردمی را بسرایند که از طلوع نخستین پرتو تمدن از اشراق خدایی ، به خون مظلمه غلتیدند و تنها سلاحشان تام تام بود . با تام تام قرن ها اندوه به دل سپردند ، و در زلال ملال غوطه خوردند. و اولوگوئم یامبو می گفت : خون در این طلا موج می زند / باکی نیست اگر نان نداریم ، ترس می نوشیم ./ خون آزادی در خیابان ها جاریست ؛/ ای مادر آفریقای سیاه من ، مومبا را کشتند. ، / اما اندوه به خود مپذیر ، فرزند تو در راهست. و فرزندان آفریقا در راه بودند . شمشیر نغمه ، سپر ترانه ، و گرز کلام داشتند ، و ارمغانی آوردند در این گرداب هولناک ، در این ورطه هراس انگیز که برادر برادر را به یک پول سیاه سر می برید . دوک الینگتون نغمه های عزلت می سرود. و ماهالیا جکسون پشت آسمان را به لرزه می انداخت ، و می آمدند یکی پس از دیگری . از نفس ایشان جاز زاده شد / امروز سیاه به میراث خود افتخار دارد / صدای تام تام می آید ، اما ظلم هنوز بر قرار ست .
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .