«کلاف رگ»، تازهترین اثر داستانی بهار رضائی گلج، رمانی با پسزمینه شهری است که در آن به مضامینی چون بحران روابط انسانی، تنهایی و اضطرابهای فردی انسانها در متن زندگی شهری و اجتماعی پرداخته شده است. در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «خودم میدانم، من برای راهرفتن هنوز کوچکام؛ این را بخوان خودت: نمیفهمید چرا از یک زمانی، از یک جایی به بعد در همه و هر زندگی آدمها، روز و شب سر از دنبال هم گذاشته باشند، چرا آنهمه تند و ترسیده از پی هم میگذرند که دیگر هیچ آدمی هول باشد، با آن دیگران کاری ندارد که همهشان انگار دور خودشان و دور دنیا میچرخند، شبیه چرخچرخهای دختربچهای روی نقش ترنج وسط قالب نخنما شده که از بس پاخورده رنگ ازش پریده: شبیه بازی است همه کار این دنیا چرخ چرخ عباسی یادت هست هنوز؟ به روشنسایه ریخته از آفتابی به خاکنشسته لامپ، زن را کدر و مات دیده بود که دستهاش را بازکرده دور خودش میچرخد: یادت نیامد آن همه حرفهات؟ سربه هوا هیچ یادت نیامد»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .