در این کتاب، نویسنده با قلمی شیوا و شورانگیز از زبان شمس با ما سخن میگوید. میگوید چگونه او که همواره سودای عشق الهی در سر داشته، سرانجام شمیم عشق را از کوچه های قونیه می شنود و قدم به وادی عشق مولانا می گذارد. از مدرسهی عشق مولانا میگوید و خلوت نشینی و اسرار عشق. از لذت وصل و سماع با ما سخن میگوید و درد فراق و کید شیطان. میگوید آنکه کیمیای عشقیافته، چگونه تبعیدی عشق میشود و سرآخر جانِ عاشق را خونبهای عشق میکند. میگوید چگونه آن زاهد و سجادهنشین با وقار، ترانه گو و بازیچه ی کودکان کوی میشود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .